دل نوشته...
 
▂▃▄▅▆▇█▓▒░Top-Gallery░▒▓█▇▆▅▄▃▂
 
 
سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, :: 23:26 ::  نويسنده : samira

مردی که از خیانت من می ترسید

نا گفته هایِ قلبِ مرا هم می دید

مردی که دردهایِ مرا می فهمید


مثلِ بهار تا لبِ ایوان آمد

مردی که چشمهایِ مرا می بارید


وقتی که دستهایِ مرا "ها" می کرد

دستانِ مهربانِ خودش می لرزید


من شعر می نوشتم و او با هر بیت

به شاه بیتِ خانه ی خود می بالید


هی شعر پشتِ شعر , ولی او کم کم

پر می شد از هجومِ غم و از تردید


_ "او کیست؟کیست در غزلت؟من دیدم

مردی که دستهایِ تو را می بوسید"


آیینه را گرفتم و گفتم بنگر

اما شکست و بر غزلم خون پاشید


حالا نشسته بر سرِ خاکم آن مرد

مردی که از خیانتِ من می ترسید



سمانه سوادی

 

 

 

مَرد آمد تا که زن تنها شود

بر جنون زد خود که زن لیلا شود
نام خود را بر زمین اجبار کرد
هر چه می شد کرد بعد انکار کرد
از غلامی گفت و پُر احساس شد
زن به این حس ِ غلط حساس شد
مرد آمد مدعی ِ تخت شد
پادشاهی کرد و زن بدبخت شد
شب به نام عشق زن را خواب کرد
با دروغش عشق را بی تاب کرد

حس ِ آغوشش به زن امید داد
عقل اما این عطش را بیم داد
زن کنارِ لحظه های مرد ساخت
پا به پایش هر چه که می داشت باخت
در کتاب و دفترِ دنیای ِ مرد
زن فقط نقشش شده دنیای ِ درد
زن در این عصرِ یخی خود مرد شد
از
همه دلبستگی ها سرد شد

شبنم باقری

 

 

 

خواهد آمد روزی

دفتر شعر من از کنج اتاقم بیرون
و ورق خواهد خورد
_ با نرمی دستا ن ِ پُر از سردی ِ تو _
چه خیالیست که در روز حیات
می نویسم ز ِ تو که:
" رسم ِ جوانمردی بود؟"
گریه ها خواهم کرد
_ بسیار_
و خواهم نالید
آن زمانی که گره خورده به هم
ابروان ِ تیره ی ابر بهار

فرصت چندانی است
تا که هستم بنویسم از تو

و بگویم که هنوز
بر لب ِ طاقچه ی خانه ی ما

قاب عکست خالیست
گل یاسی که در آن خشکیده است
مرا تا به ایّام ِ کنارت بودن
خواهد برد
سالیانیست به خود می گویم
" که تو خواهی آمد و به من خواهی گفت : گل خشکیده تو بر خیز ز خواب

که بهار آمده است"
چه خیالی دارم
چه غلط پندارم
جمله های خشکیده به سطح ِ ورق ِ دفتر ِ من
با تو خواهد جنبید
خواهد آمد روزی

خوب می دانم
دفتر شعر من از کنج اتاقم بیرون
و ورق خواهد خورد
_ از گردش باد_
زیر آن بوته ی خشکیده ی یاس
آسمان می بارد
من و یک دنیا حرف

در خم ِ کوچه ی باران زده ی ابر بهار
در پی یافتن جای قدمهای تو سرگردانیم

جمله ها می گویم
زیر هر پنجره ای تا شاید
یکنفر باز کند پنجره را
و بگوید که تو را
موقع رفتنت از کوچه شتابان دیده است؟
من نشانی تو را خواهم داد
صاحب پنجره خواهد خندید
و من ِ خسته چه بد می فهمم
عمریست

" کوچه ها را به غلط آمده ام"


شبنم باقری

 

 

 

گور کدامین ستاره را کنده اند


که
آسمان لباس سیاهش را


زیر چرخ خیاطی
مادری ام می دوزد


دست و پای مادر را کادو گرفتند

به قصه های کودکانشان هدیه دادند



به وعده های
بهشت


و من خط های
صورتم را باریکتر می کشیدم


زوایای دیدم



که 180 درجه از
نفس افتاد


مرا سنجاق کردند به
قاب عکسی


که با
دردهایم دانس می رفت


و
ماهیانی که سر از آب بیرون می کشیدند


و
مرگ را مزه می کردند


مردی زیر باران زمان را زمین می زد


تا
خدای سوخته را به مواخذه بگیرد



جهنم را به من بدهید
تا
بهشت را
به آتش کشم .........

 

جاوید مهرپویا....

 

 

 

امشب که دوباره واژه به من گیر می کند

دل
غصه را به نام تو تعبیر می کند
در این عجب مانده نگاهم چرا غزل
تنها به رأی کلام تو
تفسیر می کند
من خسته ام ز ِهمه انتظار ِ سرد
انگار مهر ز ِ تو رفته و تأخیر می کند

باور نمی کنی که چه
دلسرد گشته ام
از حسرتی که مدام مرا پیر می کند
بس کن
بهانه را به خدا آخر انتظار
من را ز ِ دست ِ عشق ِ تو دلگیر می کند
در این اتاق ِ سنگی ِ
بی روح ِ چون قفس
من را ز ِ پریدن به هوا سیر می کند
دیگر نبود ِ قافیه در شعر من رواست

مغزم
هَنگ کرده و هی گیر می کند
آوار شد تمام غزل های من بپرس
آیا کسی قافیه
تعمیر می کند؟



شبنم باقری

 

 

 

 

یک ثانيه سکوت
يک لحظه گم شدن
يعني بدون ِ تو ...............در حجم
له شدن
در حجم خاطرات / يا حجم بي کسي
فرقي نمي کند .................................................. ..............اين
درد با جنون
.
.
.
پرتاپ مي شو ي در اوج ِ آرزو
لبخند مي زني در حُرم ِ اشکها
اين حس ِ بي زبان پرواز مي کند ........................
بي بال مي پري در عالم ِدرون
.
.
.
هان...... اي همه خيال /اي ناگوار بخت
در من چه ديده اي ...اي
روزگار ِ سخت
زخمي مکن مرا ...مي سوزم از درون .........رحمي بکن بر اين ليلاي ِ غرق ِ خون
.
.
.
اي آسمان نبار ...بي چتر مي رود
آنکس که قبل ها
سقفي براي من / با بازوان ِ خود/ در قصه ها کشيد
اي شعر حرمت ِ/ صبر مرا بگير
هر چند خسته ام /هر چند مي رود
اما به پاس اين.........................
لبخند هاي دور
تنها به خاطر ِ......................اين اشک هاي شور
پشت سر عزیز

آن راهی سفر............... این واژه های تلخ ...کمتر بگو بترس از نحسی ِ شگون
.
.
.
بُگذَر تو سرنوشت..... بُگذَر تو روزگار
یا آنکه می رود بی من از این حصار
با آنکه گریه ام دیدو دلش نسوخت
هی ...آه بی خیال
از من گذشت و رفت
با یک نگاه ِ خیس

.
آن چتر مال کیست؟

بر سر گرفته بود

ای آسمان ببار....لیلاست غرق ِ خون
دردیست با جنون
در عالم ِ درون

.
تقصیر او نبود

این عشق خود نداشت از اولش شگون


شبنم باقری

 

 

 

 

یکی بود یکی نبود...

دیشب خدا هم خواب بود....
در شهر باران زده ی قصه ی ما.....
دخترکی چشم به سنگینی کفش عابران دوخته بود....
گوش به صدای مبهم چک چک ناودان سپرده بود.....
چشمهایش هم صدا با آسمان...
به سوگ غصه ها نشسته بود......
یکی بود یکی نبود....
دیشب خدا هم خواب بود........
زنی بی سرپناه در جستجوی نان ....
تنش را به کلاغان سپرده بود.........
چشمهایش را به آسمان دوخته بود..........
یکی بود یکی نبود...........
دیشب خدا هم خواب بود.......
پسرک در رویای لقمه ای از نان گرم......
زیر پلی لرزان خفته بود.......
یکی بود یکی نبود.........
دیشب دلی شکسته بود......
یکی بود یکی نبود.........

دیشب خدا هم خواب بود؟؟!!



محمد ستایشی

 

 

 

 

حال ِ خرابم ...به تو جان...هیچ زبانی نزند

حرف ِ مرا گوش بده ......هیچ زیانی نزند
درد اگر داری از آن
رفته به احوال گِران
سَربُکن و
دَم نزن و
قافیه تحریک نکن
هیچکسی دوست نشد
با دل غمگین ِ تو گَر
باوَر ِ هَر حرف نکن
دست به دامان کسی
پیش نکش/پس بزند
درد دلی را تو بپرس
دست کسی را تو بگیر
زخم زبان گر بزنند
هیچ نگو/تلخ بخند
در پی یک گوش گران
حادثه تعریف نکن

زخم بخور
درد بکش
گریه بکن
اشک بریز
با همه سَر کن تو ولی

حاشیه تحریف نکن





شبنم باقری

 

 

 

 

چشمام می سوزه/درگیر ِخوابم

بدجوری از درد/به خود می تابم
انگار دوتا دست/ بیخ ِگلومه

لبام سیاهه / انگار تمومه

میگی کدوم دست/دستای تقدیر

که حبسمون کرد/بی حکم وتقصیر
سیگارم کجاست/فندکم که نیست
تیک تیک ساعت/یه لحظه بایست

بچه نشده / بزرگمون کرد


هر لقمه نون ِ/آغشته تو درد

با حکم تردید/بچگی سر شد

مُردیم وبازور/زندگی سر شد

خوشی واسه ما/مثه گناه بود


یا باید ترسید/یا سر به راه بود

یا بچه آروم / یا تو سری بود

دست پرازمهر/چه سرسری بود

بچگی کم کم/شد نوجوونی


بخوای یه چیزی/ اما نتونی

تو نوجوونی/انگار تو بند بود


حکم لبامون/اصلا نخند بود


کی مارو شناخت/کی مارو فهمید


کی درکمون کرد / به ما نخندید


غرور ماها /پیششون کشک بود

ازدست تحقیر/چشمامون اشک بود

کجا دونستن /که ما می دونیم


کجا گذاشتن / که ما بتونیم

به ما خوروندند/ فقط غم ودرد


کی یادمون داد/خنده میشه کرد


یادمون دادن /خدای فرضی


جهنم نقد / بهشت قرضی

اعصابم خورد شد/کوکجابودش؟


دلم گرفته / برای دودش

نوجوونی رفت/تو وهم وحسرت


جوونی اومد/تو بغض و غربت

حالا جوونیم/با مشتی عُقده

با دستای سرد/دلای مُرده


بعضیمون معتاد/بعضیمون بیکار


یا غرق الکل/یا دود سیگار

شاعرامون سرد/خنده هامون زرد


تقصیر کی بود/کی اینکارو کرد؟


تقصیر شیشِ/یه شیشِ نامرد


خونه خرابی / نصیبمون کرد

اینم سیگارم / اینم ازآتیش


یه پُک سنگین/ازلبات هم کیش

تمام این دود / سکوت درده


توی اتاقم / داره می گرده

داشتم میگفتم/یه شیش که بند بود

تولُدامون / که شصت و چند بود


شناختی مارو/که ما کی هستیم


از عصر ظلمت/دهه ی شصتیم


دهه ی خواری/زمستون سرد


بچگیمون درد/جوونیمون درد

یه نسل ساده/یه نسل بی کس


یه نسل مرده / خوراک کرکس
یه نسل که هیشکی/اونو نمی خواد
یه نسل که هیچی/باش راه نمی یاد
یه نسل که به مرگ/چشاشو دوخته
یه نسل پرپر / یه نسل سوخته

واسه کی می گم/چرا نوشتم


خندم می گیره/از سرنوشتم


اونا که با مان/ما رو می فهمن

باقی رو ول کن / بزار نفهمن


اصلا ولم کن / خیلی خرابم


سیگار تموم شد/برم بخوابم





عباس قصابی

 

 

 

با تو نیستم
تو نخوان
با خودم زمزمه میکنم

.

.
.

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام


فقط کمی

تو را کم اورده ام

یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند

با این همه واژه چه کنم؟

تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟

باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم

باید خوب باشم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده 

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم

روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد

اما شبها..

وای از شبها 

هوای آغوشت دیوانه ام میکند

موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند

تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند


کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم

لالایی ها پیشکش

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم

آه 

و 

آه 

و بازم آه

خسته شدم از این همه آه

شبها تمام آه ها در سینه منند

ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم

اما حیف که قول داده ام


من خوبم ....من آرامم......

فقط کمی دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

برای کسی از ته دل نخندی

می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود

حال و روزش شود این...

تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد 

بیچاره.
...................................................

نترس باز شروع نمیکنم اصلا تمام نشده که بخواهم شروع کنم


همین دلم برایت تنگ شده را هم به تو نمی گویم 

تو راحت باش

من خوبم ....من آرامم......


آخر من قول داده ام که آرام باشم

باورت می شود؟ من خوبم...

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


salam dustaye khubam omidvaram az mozuat khoshetun biyad age dust dashtin nazaratetuno behem begin khoshhal misham
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ▂▃▄▅▆▇█▓▒ ░Top-Gallery░▒▓█





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 579
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 2



کد متحرک کردن عنوان وب